چشم هایم را به آسمانی که خدایت در آن است دوخته ام و دستهای خسته ام را سوی او دراز کرده ام و از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به سرزمین آب های نقره ای ، به سرزمین آرزوها ببری و امشب باز به گذشته مینگرم آنجا که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی و امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست آه...پس کی می آیی چشمهای خسته ام انتظار آمدنت را می کشند؟
(دوستای گلم پیشاپیش عیدتون مبارک)